• وبلاگ : اي پرنده ي مهاجر اي پر از شهوت رفتن
  • يادداشت : خدايا!!!
  • نظرات : 20 خصوصي ، 138 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10      >
     

    مستانه عزيز سلام و وقت شما به خير و خوشي

    مستانه خوبم من به روز هستم و منتظر حضور گرم شما و دوستان عزيزتان در دهكده عاشقان.

    قربان شما فرهاد

    سا حلي سا حتيم همه عشق زير پا فرش غرور تکرارش عشقو صفا.......... m

    عيدت مبارك...فدات شم من آپم..بازم بيا سرم..دوستت دارم

    مستانه جونمي سلام خوبي نازنين اوضاعت رو براهه اميدوارم كه اينطور باشه ميلاد پيامبر و حضرت صادق رو بهت تبريك ميگم و اميدوارم كه به همه ي خواستني هاي زيبات برسي دوستت دارم هزار تا

    سلامي دوباره . بابا به جون دل آبيم كه ميخوام رنگ خاكستريش نباشه هر وقت ميام اينجا دلم ميگيره و اشكم در مياد هق هق هق هق ... آخه تو كه مستانه اي يه كم شاد شووووووووو

    يه كم به خودت برس ..........

    سلام خوبي.. اين نوشته از كي بود خيلي قشنگ بود

    سلام مستانه عزيز و مهربانم.

    از حضور سبز شما در دهكده عاشقان بسيار ممنون و متشكرم.

    فرجام شد ز گريه، كوري، ليلي

    تركيددلت ز تاب دوري، ليلي

    ديديش هميشه رام و، اين بار ببين

    بد مستي اشتر صبوري، ليلي

    خواهر خوبم از نظر زيبا شما استفاده كردم و اميدوارم باز هم من را در اين راه كمك كنيد.

    قربان شما فرهاد

    سلام..اميدوارم حالت خوب باشه و لحظه ها بکامت باشه..آپديت کردم..خوشحال ميشم نظرت و راجب اپديت جديدم که يک موضوع جديد رو داره بدونم...موفق باشي و سر سبز

    نجار پيري بود که مي خواست بازنشسته شود.او به کـارفرمايش گفت که ميخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگي بي دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد. کـار فـرمـا از اينـکه ديد کارگر خوبـش مـي خواهد کار را تــرک کند ? ناراحت شـد.او از نجار پير خواست کـه بـه عنوان آخـرين کار تـنـها يــک خانــهُ ديگر بسازد.نجار پير قبول کرد?اما کاملاْ مشخص بود که دلـش بـه اين کار راضي نيست.اوبراي ساختن اين خانه?از مصالح بسيار نامرغوبي استفاده کرد و با بي حوصلگي?به ساختن خانه ادامه داد. وقــتي خـانــه بـه پايان رسيد?کارفرما بـراي وارسي خـانــه آمد.او کـلـيـد در خانه را به نجار داد و گفت:((اين خانه متعلق به توست.اين هديه اي است از طرف من براي تو.)) نجار شوکـه شده بـود.مايهُ تاُسف بود! اگر مـي دانست که دارد خـانــه اي براي خودش مي سازد?مسلماْ به گونه اي ديگر کارش را انجام مي داد... **

    سلام .خوبي ..ببخشيد من دير آمدم ..خيلي قشنگ بود ..موفق باشي ..يا حق
    سلام مستانه جان. عزيز دلم اشگال از خلقت خداوند نيست . اشگال از ماست كه نميدونم نعمتهاي خدا رو چطور استفاده كنيم. موجب اينهمه نابساماني و آشفتگي و پريشاني خدا نيست . ما هستيم. پس به جاي اينكه معبود خود را محاكمه كنيم بهتره خودمان را محاكمه كنيم . ريرا ازماست كه برماست .و با چشمي بيناتر بر خلقت خود و همه آفريده هاي بنگريم و آنگاه است كه مي فهميم كه خداوند جز لطف و مهر و عشق نيست .شادباشي عزيز دلم
     <    <<    6   7   8   9   10      >