باز هم صدای داریوش منو با خودش میبره تا عمق وجود شیطانی تو
باز هم تماشاخانه ی روح مردابی تو داره به جون من شرر میزنه...باز هم یاد روزهای گذشته افتادم
یادته میگفتی:"هیچ کس جز من نداری"
یا دته گفتی:"بی تو میمیرم و من روزی صد بار به خاطر تو میمردم یادته؟؟؟؟؟؟؟؟"
حالا میفهمم که داشتی عین سگ دروغ میگفتی میخواستی من آوار رو آواره تر کنی من دیوونه ساده لوح احمق هم تا جایی که میشد تا مرز جنون برای عشق تو رکاب زدم
...........................
خاک بر سرت دیوونه!!! اخه اخرش که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخرش همینه آره درست اومدی که دل به گریه ها و خنده های بی حساب میزنیم.............
ولی خورده حسابم با تو هنوز سر جاشه!!!!!!!!