نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3   4   5    >>    >
 

« باکي نبود و هراسي که عشق آنچنان بيم از من درربوده بود که تو گويي همه ناممکن را ممکن بودم و به هر کوره راهي مؤمن ... . ثانيه ها هم آغوش من در گذشتند و ... » شبي ديگر و خاکسترينه اي ديگر ؛ با نگاهت دمي باش که خاکسترهايش بر باد مي دهد ...سپاس .

پائيزفصل غمگيني است كه گاهي پرواز يك كبوتر مهربان آن را غمگين تر از پيش مي كند. در يكي از همين خزان هاي دلگير مردي صميمي با مهتاب و همرنگ ياس، ديوان شيرين و پر بار زندگيش بسته شد تا تنها در قلبهايي كه پيشتر با جادوي كلامش تسخيرشان نموده بود زندگي كند. من آپم و منتظر

سلام .. خوبي؟ چه خبره كي داره داد ميكشه .. من آپديتم.

سلام مستانه جونم ... چرا اينقدر تلخ بود ولي خوشايند بود مثل تلخي قهوه ميموند

سلام عزيز آپ کردم منتظرم دير نکني...

سلام خوبي شما من آپ كردم به من هم سر بزن
سلام ... مي دوني خيانت بدترين واژه اي هست كه من ميشناسم .... من دوست دارم جنايت بكنم ولي خيانت نه ... من آپم و منتظرت .... موفق باشي ...يا علي

خورشيد را کنار ميزنم

چون تو روشنتري

مهتاب را هم

چون تو زيباتري

وبه باغ بهار ميگويم سبز نشود

زيرا ناز ـ نرگس چشمانت. باغ را خجالت زده ميکند .

تا تو هستي... همه چيز زيباتر از زيبايي ست

فوريه ۲۰۰۲ ...///

سلام ...عمو جون ..اگه قابلم بدوني چرا... عموي تو هم ميشم . مگه چه عيبي داره ...مخلصت عمو شيدا ...///

http://www.daftareshgh.persianblog.com/

سلام خوبي؟. خوش ميگذره؟. چه خبرا؟. دفــــــــــــــــــــــتر عشق آپــــــــــــــــديت شـــــــــــــــــــد . منــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــظر حضــــــــــــور گرمـــــــــــــت هســــــــــــــــــــــتم....... در پناه حق

به احمد شاملو ؛

(( بزرگي که زخم نديدنش تا هميشه بر پيکر قلبم - نمک مال - خواهد ماند !))

تصويرت در آينه ديدگانم به من مي خندد ؛ نوايت در دالانهاي شنيدارم چون ترانه اي خوش انعکاس مي يابد ؛ باري حضورت را ديريست از کف نهاده ام ؛ با کدامين فرياد توان بر آوردن شکوِة نبودنت را ؟! روز و شب چه بي شتاب مي گذرند و در گذر هر لحظه اي روح کلماتت را در مي يابم ، به چنان که گويي تاکنون زبانت را نمي شناختم ! چه سخت است بي تو بودن و از تو گفتن ! چه سخت است در آستان والاي کلام تو اساعه اي بر ادب نوشتار ورزيدن و قلم را به دستان خويشتن آلودن . چه خُردم آن گاه که کلامم را به درگاه کلمات تو رهسپار مي کنم ؛ آي اي هميشه ماندني ! حاشا که جسارتي از اين منِ بي تو ، رميده باشد ..... ( خاکسترينه )

سلام مستانه جان

ببخشيد كه اين چن وقت بت سر نزدم تنبلي كردم

مرسي كه اومدي پيشم

خدافظ

فانوس را كمي بالاتر بگير/ بوي اين علف ها به پاي من آشناست/مي خواهم درخت ها را ببينم/ من ديگر به هيچ چيز يقين ندارم/ ونمي دانم از كدام سوي به اين جا آمده بودند/ دختراني كه از چيدن گل گاوزبان برمي گشتند/ فانوس راكمي بالاتر بگير/ مي خواهم پيش از آن كه به آسمان بروند/دربوي شانه هايشان/ به همان گيجي برگردم/ درسمت گمشده ي اين راه، تپه اي ست/ كه تمامي جنگل/ تنها يكي درخت درآن مانده است/ وچشمه اي هزار ساله/ كه از اندوه و علف مي گذرد/ بايد همان جا اتراق كنيم/ تا اسب هايمان برگردند/ ومارا/ به آسمان ببرند.

سلام نازنين من اپديت كردم/ خوشحال مي شم سربزني/باباي

اين سطرها را براي تو مي نويسم/ با هيچكس/ حتي كلامي ازآن را فاش مكن/ من هم كليد زبانم را/ بعداز نوشتن اين شعر/به اقيانوسي خواهم انداخت/ فرصت كم است/ واين كوره راه ها/ هيچكدام/ مارابه جايي نمي برد/ من راه ناشناخته اي را مي دانم/ اما مجال براي نوشتن نيست/ وچشم هايي كه چشم ندارند ديدن مارا/ درپي ما هستند/ فرصت كم است/ ديدار ما/ كنار همان اقيانوس/

 <      1   2   3   4   5    >>    >