وبلاگ :
اي پرنده ي مهاجر اي پر از شهوت رفتن
يادداشت :
؟؟؟!!!
نظرات :
6
خصوصي ،
83
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
محمد
من همون جاده ي تنهام اسيرم تو دل يک دشت
ظاهرم خاکي و خسته ، باطنم ساده و يک دست
اشکاي روون جاده چشمه هاي دشت و ساخته
<\/h5>
قطره ها به فکر دريان ، اونا رو چه ساده باخته
جاده انتها نداره توي منتها اسيره
<\/h5>
منتها ، تو دل يه دشت توي تنهايي مي ميره
کناره جاده گلارو ، مي شه از تنهايي آب داد
<\/h5>
چي شده خيلي غريبن ؟ سوالُ گريه جواب داد
گريه گفت : اشکاي جاده ، پر دردن پر غصن
<\/h5>
جاده شونه خالي کرده ، اوناام غريبي کردن
غبار حسرت و غربت ، خوابيده رو تنه جاده
<\/h5>
زندگيش مثل يه برگه ، مي ميره ، خرد مي شه ساده
جاده از ميون بُر دشت ، مي رسه به دره مرگ
<\/h5>
آخر کارم همين جاست رفتن و خرد شدن برگ
جاده رهگذر نداره ، همينه درد جدايي
<\/h5>
دشت و همراش داشت ولبکن حس عاشقي کجايي ؟