• وبلاگ : اي پرنده ي مهاجر اي پر از شهوت رفتن
  • يادداشت : انالله و انا اليه راجعون...
  • نظرات : 9 خصوصي ، 107 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    + نازنين يار 

    يه سلام با يه دنيا آرزوي موفقيت براي شما دوسته گرامي..بنده دوسته نينا(سكوت از كوي وفا)هستم..نينا فردا از سرزمين عشق برميگرده و يه عالمه زيبايي و لطافت با خودش به همراه مي ياره...اومدم دعوتتون كنم كه توي جشن استقبالش شركت كنين و من رو توي اين استقبال حتي شده با يك جمله همراهي كنين...منتظر حضور گرمتون هستم...متشكرم..يا عليhttp://kooyevafa.parsiblog.com

    + داداش نازت .... 

    سلام

    چرا نيستي ؟

    سلام. كجائي ژرنده مهاجر اصلا بروز نيستي.يه سري هم به ما بزن. دوست خوب من.

    آهاي فردا ميشه سيزدهم ... ولي الان 14 است ... همين كارا رو ميكني مريض ميشي ديگه

    سلام دوستان ماه من من يه چند وقتي نبودم امروز اومدم بگم كه من فردا ميام به ديدن تك تك وبلاگهاي قشنگتون ...........كسي كه هميشه محتاج دعاي شماست...........

    التماس دعا....يا حق فداي همتون مستانه

    سلام/بهت تسليت مي گم/ مي دوني هميشه خدا بهترين ها رو از ادم مي گيره / برات ارزوي صبر دارم/

    شب وروز در ما زندگي مي کند

    نه ما در شب و روز

    در روز از خود مي رانيمشان

    ودر شب مي گرييم براي از دست دادنشان !

    ( شب يک راز روشن است )

    ////(چرا غم ميخوري از بهر مردن مگه آنان كه غم خوردن نمردن)

    زير اين طاق کبود يکي بود يکي نبود
    مرغ عشقي خسته بود که دلش شکسته بود
    اون اسير يه قفس شب و روزش بي نفس
    همه آرزوهاش پرکشيدن بود و بس
    تا يه روز يه شاپرک نگاشو گوشه اي دوخت
    چشش افتاد به قفس دل اون بدجوري سوخت
    زود پريد روي درخت تو قفس سرک کشيد
    تو چش مرغ اسير همه دلتنگي رو ديد
    ديگه طاقت نياورد رفت توي قفس نشست
    تا که از حرفاي مرغ شاپرک دلش شکست
    شاپرک گفت که بيا تا با هم پر بکشيم

    سلام خاله جان چي شده بود ميگن مريض شده بودي ايشالا كه خوب شدي بخدا خيلي دلم برات تنگ شده ايشالا ميام از نزديك ميبينمت قربان تو محمد يا حق...زير اين طاق کبود يکي بود يکي نبود
    مرغ عشقي خسته بود که دلش شکسته بود
    اون اسير يه قفس شب و روزش بي نفس
    همه آرزوهاش پرکشيدن بود و بس
    تا يه روز يه شاپرک نگاشو گوشه اي دوخت
    چشش افتاد به قفس دل اون بدجوري سوخت
    زود پريد روي درخت تو قفس سرک کشيد
    تو چش مرغ اسير همه دلتنگي رو ديد
    ديگه طاقت نياورد رفت توي قفس نشست
    تا که از حرفاي مرغ شاپرک دلش شکست
    شاپرک گفت که بيا تا با هم پر بکشيم

    روحشون شاد باد.من آپ كردم.لطفا بهروز ميكنين خبر بدين
    اما جدي ميگم مستانه جونم هر كجا كه هستي بدون خيلي دوستت دارم واز ته دلم اگه قابل باشم برات دعا ميكنم وميگم اينو بدون عزيزم كه هميشه بفكرت هستم دلم خيلييييييييييييييييييييييي به توان بي نهايت برات تنگ شده وبيصبرانه منتظرم كه بزودي با سلامتي كامل وخوشحال وخندان وسرحال برگردي پيش ما ..مگه ما چندتا مستانه جونه گل وعزيز و دوست داشتني داريم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟مواظب خودت باش خانومي وزودي يه خبر از خودت بهمون بده ..اگه ميخواي در وقتت صرفه جويي كني به مهدي بگو تو كل نت جار ميزنه!! راستي اين مطلب پاييني هم من نوشتم ببخشيد با ايدي خواهرم كه رو دستگاه مونده بود سند شد....به اميد سلامتي وشادي وبازگشت زود تو دوست گلم..ميبوسمت
    مستانه جونم سلام سه باره چهار باره ببخشيدا دوست عزيزت برام كامنت گذاشت كه مريضي من سيستمم مشكل داشت يه مدت كشتونده بود منو نبودم...گلم خدا بد نده چي شده اخه؟؟؟؟؟؟اين مهدي تو عمرش يه حرف درست وحسابي زد حداقل بگو چي شده ما كه مرديم از دلواپسي اخه ..من برات دعا ميكنم اما اميدوارم به دردي كه مهدي گفته دچار نشده باشي عزيزم ...ببين چه طوري از كوره در رفته واه واه ......مهدي من كه واقعا ترسيدم!!!!!!
    مستانه ... ديگه دارم از كوره و كچله در ميرم ... لااقل بگو چي شده ... شايد يه كاري برات كنيم ... عاشق ماشق كه نشدي انشاالله
    سلام مستانه ........ بابا كجايي .... اين همه دعا كرديم خوب شي .... نشدي ؟ نكنه بر عكس دعاها عمل كرده ايندفعه برات انجيل ميخونم
    اين جبر روزگاره كه نميگذاره خوبا بمونن... روزگار حسوده... باوركن....
       1   2   3   4   5    >>    >