زير اين طاق کبود يکي بود يکي نبودمرغ عشقي خسته بود که دلش شکسته بوداون اسير يه قفس شب و روزش بي نفسهمه آرزوهاش پرکشيدن بود و بستا يه روز يه شاپرک نگاشو گوشه اي دوختچشش افتاد به قفس دل اون بدجوري سوختزود پريد روي درخت تو قفس سرک کشيدتو چش مرغ اسير همه دلتنگي رو ديدديگه طاقت نياورد رفت توي قفس نشستتا که از حرفاي مرغ شاپرک دلش شکستشاپرک گفت که بيا تا با هم پر بکشيم
سلام خاله جان چي شده بود ميگن مريض شده بودي ايشالا كه خوب شدي بخدا خيلي دلم برات تنگ شده ايشالا ميام از نزديك ميبينمت قربان تو محمد يا حق...زير اين طاق کبود يکي بود يکي نبودمرغ عشقي خسته بود که دلش شکسته بوداون اسير يه قفس شب و روزش بي نفسهمه آرزوهاش پرکشيدن بود و بستا يه روز يه شاپرک نگاشو گوشه اي دوختچشش افتاد به قفس دل اون بدجوري سوختزود پريد روي درخت تو قفس سرک کشيدتو چش مرغ اسير همه دلتنگي رو ديدديگه طاقت نياورد رفت توي قفس نشستتا که از حرفاي مرغ شاپرک دلش شکستشاپرک گفت که بيا تا با هم پر بکشيم