• وبلاگ : اي پرنده ي مهاجر اي پر از شهوت رفتن
  • يادداشت : انالله و انا اليه راجعون...
  • نظرات : 9 خصوصي ، 107 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مثل شب صميمي بود.داغ بود و صميمي و ساده . مثل احوال پرسي گرمي بود.
    دل ادم از حرارت سخنش.داغ مي شد مثل كرسي گرمي .
    درس يك رنگي و صداقت را خواندم از خاطرات شيرينش.
    خط به خط شعر رنج پيدا بود روي پيشاني پر از چين اش .
    كاش .در همه سفر هايت منه خسته همسفرت ميشدم .
    تا بيشتر ميديدمت.و وجودم را سرشارتر ميكردي
    اي كاش. طول عمرت دراز تر ميشد .
    ولي افسوس عزيز تو ميان ما خاكيان با ان قلب اسمانيت غريبه بودي .
    حرفهايت ساده چون شعرهاي سعدي بود.
    همه خوبي بودي و در يك لحظه اين همه خوبي رفت و قلبم غم سرشاري جايش راگرفت؟
    رفت و در گوش خويش حس كردم. نرمي تك تك حرفهايش را.
    شما ها هم مي شناسيد كمان كنم او را. او كه پاك بود مثل ائينه . و دورگرد محبت بود
    دستهايش اگر چه پر پينه بود.سينه اش غرق در شكفتن بود.
    قامت او به استواري كوه .

    ستوني بود از اين اسمان ابي
    و چشمانش تا هميشه روشن بود.
    تا تو زنده بودي هيچ سبزي زرد و هيچ سرخي سياه يا هيچ سپيد زلالي گل الود نبود.

    . يادت گرامي و روانت شاد.شاعردلسوخته.شيعه