• وبلاگ : اي پرنده ي مهاجر اي پر از شهوت رفتن
  • يادداشت : انالله و انا اليه راجعون...
  • نظرات : 9 خصوصي ، 107 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مي‏دوني ؟ هستن كسايي كه دم از شهيد و شهادت ، دم از خدا و پيغمبر ، دم از حسين و كربلا و ... مي‏زنن ولي تو نمي‏توني مطمئن باشي كه از ته قلبشونه .... اما آغاسي ، يه چيز ديگه بود ؛ فقط شعرهاش فرياد نمي‏زد ، همه وجودش فرياد مي‏زد كه محو ولاست ، همه جسم و تنش ، ظاهر و باطنش ، همه وجنات و سكناتش ... دلم خيلي گرفت ، آخرين باري كه ديدمش خيلي رنجور بود ، يه برنامه تلويزيوني بود كه عصابه‏دست و تكيده اومده بود ، تعجب كردم ، با خودم گفتم آخه اون كه روپا بود ؟! نمي‏دونم ، نمي‏دونم ... زمين داره از خوبها خالي مي‏شه ... يه آسموني ديگه هم پر كشيد ... پرواز را به خاطر بسپار / پرنده مردنيست ...